۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

خورشید من ...

خردسالی بودم
با یه دنیا خوبی
با یه دنیا لبخند
با یه اسب ِ چوبی
مادرم خورشید است
پدرم یک دریا
خواهرم یک چشمه
من که غرق ِ رویا ...
آرزویم این بود
همه با هم باشیم
همه با خورشیدی
گرم و تابان باشیم
چند سالی هست که
شهر ِ من بی نور است
آفتاب ِ شهرم
خامش و بی سو است
آدمکهایم باز
شعر غم می خوانند
قلب پر دردم هم
بی صدا می خواند :


ای خدای خوبی
ای خدای جاوید
کرده ام من چه گناه ،
شده ام بی خورشید ؟





لنگ نوشت : روز مــــــادر مبارک .
لنگ نوشت : تقدیم به مادرم که رفت پیش خــــــدا .

۲ نظر:

  1. سلام دوست عزیز!
    ازین که شعرای منو خوندین و برای هر کدوم کامنت گذاشتین بینهایت از لطفتون ممنونم.
    بابت تاخیر هم عذرخواهم. نمیدونم چرا وبتون فیلتره و باز نمیشه و بالاخره با همون روشی که همه بلدند بازش کردم. کارتونم خوندم. صمیمی و زیبا بود.
    بابت لینک هم ممنونم.
    منم لینکتون میکنم.
    بدرود!

    پاسخحذف
  2. kheili ghasnag bud vaghean ehsasi bud edame bede in kareto kheilli khube

    پاسخحذف